آرميتاآرميتا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

ارمیتــــــــــــــــــــا الهــــــــــــــــه پــــــــــــــــــــاکـــــــــی

باز باران

باز باران ٬ با ترانه میخورد بر بام خانه خانه ام کو؟ خانه ات کو؟ آن دل دیوانه ات کو؟ روزهای کودکی کو؟ فصل خوب سادگی کو؟ * * * یادت آید روز باران گردش یک روز دیرین؟ پس چه شد دیگر٬ کجا رفت؟ خاطرات خوب و رنگین در پس آن کوی بن بست در دل تو٬ آرزو هست؟ * * *   کودک خوشحال دیروز غرق در غمهای امروز یاد باران رفته از یاد آرزوها رفته بر باد * * * باز باران٬ باز باران میخورد بر بام خانه بی ترانه٬ بی بهانه شایدم٬ گم کرده خانه باز باران، بی بهانه ...
22 فروردين 1392

نفس ماماني

مامانی کلی عروسک داره که همه رو نگه داشته که وقتی اومدی با همدیگه بازی کنیم. باشه مامانی؟؟؟ بعدا یه عکس ازشون میگیرم واست میزارم اینجا که ببینی نفسم./. مامانی تو اصلا حرف نمیزنیا واسه چی؟؟ به چی فکر میکنی قربونت برم؟ به اینکه زود بیای با مامانی بازی کنی؟؟ میای مامانی عجله نکن.... ...
22 فروردين 1392

دختر يا پسر

راستی خوشکل مامانیه من دختره  یا نه؟ هر کدوم که باشی منو بابایی عاشقتیم.   ...
22 فروردين 1392

نفس ماماني

نفس مامانی سلام خوبی خوشکلم؟ امروز اولین روز ماه محرمه ساله ٩٠ هست   عزیزم توی این ماه امام حسینو توی کربلا شهید کردن ما هم چون شیعه هستیم این ماهو واسه امام حسین عزاداری میکنیم. وقتی اومدی بیشتر واست توضیح میدم نفسم. چند روز دیگه یعنی ٧ محرم هر سال اقاجون نذری میده. یعنی به یه تعدادی شام میده. ولی اینطوری نمیخورنا.... اینجوری غذا خوردن خیلی بده قربونت برم.   دیگه دوست داری چی واست بگم مامانی؟   ای شیطون کادو میخوای؟ باشه.............. اینم یه کادوی خوب واسه فرشته ی من... ...
22 فروردين 1392

نگراني هاي ماماني در دوران بارداري

سلام دختر نازم. نمیدونم چرا هر وقت میرم وب بقیه رو میخونم که عکس نی نیه تازه بدنیا اومدشونو گذاشتن همینجوری اشکام میریزه. اصلا نمیتونم جلو خودمو بگیرم. نمیدونم این اشکا واسه چیه؟ میدونم و مطمینم اولین باری که تو رو میبینم همینجوری گریه میکنم. میدونی چیه دخترم؟ من بعضی وقتا با یه حرف کوچولو با یه عکس با  هر چیز الکی بیخود و بی جهت اشکم میاد پایین. خیلی احساساتی میشم گاهی وقتا مخصوصا وقتی تنهام. آرميتا جونم نمیدونی چقدر دوستت دارم از وقتی اومدی تو دلم دوست داشتم اما از وقتی که اولین تکوناتو حس کردم هر روز دلم واست تنگتر میشه. اگه بعضی وقتا خیلی طول...
22 فروردين 1392

16 فرورددين ماه 1392

سلام آرميتاي من.امروز جمعه هستو ماماني برا اولين باره كه خونه هستيم.ظهر خونه مامان جون اصلا حالم خوب نبود بعد از ناهار برگشتيم خونه. گل قشنگم ديروز 4 ماهگيتو تموم كردي و امروز وارد ماه 5 ام شدي. الهي مامان قربونت بره ديروز رفتيم واكسن 4 ماهگيتو زديم و وزنتو گرفتيم. كوچولوي من وزنت 5 كيلو و 450 بود و قدت 60 سانت. الهي مامان دورت بگرده كه انقد كوچولويي. اين ماه فقط 300 گرم وزن اضاف كردي نميدونم چرا دلم ميخواست بهت فرني بدم كه تپل شي اما دلم نمياد چون ميگن كه خوب نيست. اشكال نداره دو ماه ديگم صبر ميكنيم زندگيم.     ...
16 فروردين 1392

11 فروردين 1392

آرمیتای من سلام عزیزدلم. مامانی تا امروز وقت نکردم بیام عیدو بهت تبریک بگم نفسم. قربونت برم این اولین عیده که خوشکلم دیده. دخترم سال قبل توی همین روزا بود که منتظر اومدنت بودمو تو منو زیاد منتظر نذاشتی عشقم. همه چیز خیلی زود گذشت و تو اومدی تو دلم و بزرگ و بزرگتر شدی و آخرای پاییز از دلم کنده شدی و اومدی تو زندگیم. الهی قربونت برم مامان حالا که سال نو رسیده تو کم کم داری میری تو ٥ ماهگیت. این روزا خیلی کم خدا رو بابت این همه لطف شکر کردم واسه همینم خیلی ناراحتم از دست خودم. دختر قشنگم سال نود دو هم روز ٣٠ اسفند ماه  ٩١ ساعت ٢ و ٣١ دقیقه بعد از ظهر از راه رسید. منو تو با همدیگه پای سفره ه...
11 فروردين 1392